فان پاتوق
پاتوقی برای همه با هر سلیقه ای ...
| ||||||||||||||
|
سخنان و پندهای آموزنده و زیبا از جبران خلیل جبران
جبران خلیل جبران شاعر، نقاش و نویسنده ی و متفکر لبنانی که در عمر کوتاه ۴۸ ساله ( ۱۸۸۳ تا ۱۹۳۱ ) خویش رازهای بسیاری را با آیندگان در میان گذاشته است، _____________________ چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که: خدا در قلب من است، شایسته تر آن که گفته آید: من در قلب خداوندم. _____________________ هنگامی که در سکوت شب گوش فرا دهی خواهی شنید که کوهها و دریاها و جنگلها با خود کم بینی و هراس خاصی نیایش میکنند _____________________ پند آموز است ماجرای مردی که زمین را می کاوید تا ریشه های بی ثمر را از اعماق زمین بیرون کشد، اما ناگاه گنج بزرگی یافت؟! _____________________ مگر نه چیزی که امروز در تسلط توست ناچار روزی از دست تو خواهد رفت؟ پس، اکنون از ثروت خویش ببخش و بگذار فصل عطا یکی از فصلهای درخشان زندگی تو باشد _____________________ به روزگار شیرین رفاقت سفره ی خنده بگسترید و نان شادمانی قسمت کنید، به شبنم این بهانه های کوچک است که در دل سپیده میدمد و جان تازه میشود _____________________ چه ناچیز است زندگی کسی که با دست هایش چهره ی خویش را از جهان جدا ساخته و چیزی نمیبیند، جز خطوط باریک انگشتانش را _____________________ اگر از دوست خود جدا شدی، مبادا که بر جدایی اش افسرده و غمگین گردی، زیرا آنچه از وجود او در تو دوستی و مهر برانگیخته است، ای بسا که در غیابش روشن تر و آشکارتر از دوران حضورش باشد _____________________ آنگاه مردم را درست میبینی که در بلندیهای سر به آسمان کشیده حضور داشته باشی و در منزلگاههای دور [ سه شنبه 4 بهمن 1390
] [ 18:10 ] [ احسان اشرفی ] داستان زیبای و شنیدنی حکایت خدا و گنجشکروزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. ” با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست. [ سه شنبه 4 بهمن 1390
] [ 18:9 ] [ احسان اشرفی ] خوش به حال کچل ها!! (طنز)
من همیشه به کچلها حسادت میکردم. بعد از خواندن این خبر، یک دلیل دیگر به دلایلم برای حسادت اضافه شد… خبر: «موها زمان سکته را میدانند، چون تحقیقات نشان میدهد موها میتوانند تاریخچهای از استرسهای شخص را در خود ذخیره کنند.» من همیشه به کچلها حسادت میکردم. بعد از خواندن این خبر، یک دلیل دیگر به دلایلم برای حسادت اضافه شد. ۱- کچلها زودتر از همه متوجه شروع بارش باران میشوند. ۲- کچلها میتوانند با خیال راحت شیشه اتومبیل را پایین بکشند و از جریان هوا لذت ببرند. ۳- آنها به راحتی میتوانند برای رفتن به مهمترین مهمانیها هم از موتورسیکلت استفاده کنند. ۴- مودارها اگر عرق بکنند، باید بروند حمام و کلی موهایشان را با شامپو چنگ بزنند تا چربی و عرق از پوست سرشان پاک شود ولی کچلها با یک دستمال کاغذی مشکل را حل میکنند. ۵- کچلها غصههایشان کمتر است و مثل بقیه هر روز نگرانی ریزش موهایشان را ندارند. ۶- و بالاخره اینکه کچلها استرسهایشان ذخیره نمیشود.
[ سه شنبه 4 بهمن 1390
] [ 18:6 ] [ احسان اشرفی ] لیلی و مجنون قرن ۲۱ را دریابید
دید مجنون دختری مست و ملنگ خوب دقت کرد در سیمای او با دلی پردرد گفتا این چنین من شنیدم تازگی چت می کنی نامه های عاشقانه می دهی عصرها اطراف میدان ونک موی صاف خود مجعد می کنی بینی خود را نمودی چون مویز خرمن مو را چرا آتش زدی؟ چشم قیس عامری روشن شده دامن چین چین گلدارت چه شد؟ ابروی همچون هلالت هم پرید؟ قلب تو چون آینه شفاف بود دیگر آن لیلای سابق نیستی قبلنا عشق تو صاف و ساده بود تو مرا بهر خودم می خواستی زهرماری هم که گویا خورده ای رو به مجنون کرد لیلا گفت : هان تو چه داری تا شوم من چاکرت؟ خانه داری ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمیر ریش و پشم تو رسیده روی ناف آن طرف اما جوان و خوشگل است او سمندی زیر پا دارد ولی خانه ات دشت و بیابان خداست با چنین اوضاع و احوالت یقین او ولی با این همه پول و پله گرچه راحت هست از درک و شعور عشق بی مایه فطیر است ای بشر عاشق بی پول می خواهم چکار راست می گویند، تو دیوانه ای این همه اشعار می گویی که چه؟ بازگرد امروز سوی کوه و دشت تازه شیرین هم سر ِ عقل آمده یا همین عذار شده شکل گوگوش با جوانان رپی دم خور شده ویس هم داده به رامین این پیام پس ببین مجنون شده دنیا عوض اکس پارتی کرده ما را هوشیار بیخیال من برو کشکت بساب گفت با «جاوید» مجنون این چنین: بشکند این « دست شور بی نمک» حال که قرتی شده لیلای من می روم من هم پی ( کیسی ) دگر فکر کرده تحفه اش آورده است آی آقای نظامی شد تمام خط بزن شعری که در کردی زما [ سه شنبه 4 بهمن 1390
] [ 17:25 ] [ احسان اشرفی ] ۲۰ قانون عجیب و غریب!!
سوییس: سنگاپور: کانادا: دانمارک: فرانسه: کامبوج: آلمان: استرالیا: [ سه شنبه 4 بهمن 1390
] [ 17:16 ] [ احسان اشرفی ] روش های زهر مار کردن سفر برای دیگران ! (طنز)سفر و روش های زهرمار کردن آن برای دیگران ! (طنز) با شروع فصل تابستان و تعطیلات تابستانی برای خیلی از هموطنان، سفرهای تابستانی هم در شرف شروع شدن است و لابد شما دوستان عزیزم هم کم و بیش در تدارک برنامه ای برای مسافرتی هر چند کوتاه هستید که امیدوارم تحت هر شرایطی بهتون خوش بگذره و خاطرات بیاد ماندنی و خوبی را برای شما به همراه داشته باشه، اما همونطور که می دونید هر چیزی آدابی داره و راه و روشی خصوصا مسافرت که نمیشه از خیلی ضروریات اون صرفنظر کرد حتی زهر کردن سفر برای دیگران! به دل نگیرید چون اگر قصد و نیت شما خوش گذشتن به خودتون و همراهانتون نباشه مسلما راههای زهر کردن سفر به دیگران خیلی بیشتر از اینهایی هستند که در زیر خواهید خواند اما به دلیل یکسری محدودیتها تنها برخی از اونها رو حضور شما دوستان گوشزد می کنیم. امید که بدور از هر نوع بدآموزی، طنزآمیز بودن اون رو فراموش نکنید و در سفر سبب ضد حال هیچکس نشوید و هیچ ضد حالی هم سبب ناخوشی شما خوبان نگردد : - پیش از راه افتادن، حواس اعضای دیگر خانواده را پرت کنید تا آنها فراموش کنند فیوز کنتور خانه را قطع کنند و شیرهای اصلی آب و گاز را ببندند یا درهای خانه را قفل کنند تا وسط مسافرت همسایههای نگران به شما زنگ بزنند و بگویند خانهتان را آب گرفته یا به خاطر نشت گاز یا اتصالی سیمهای برق آتش گرفته است یا دزدها خانه تان را جارو کردهاند. - شب پیش از سفر، راننده را تا صبح به روشهای گوناگون بیدار نگه دارید مثلا با او دعوا کنید، بحثی مهم را پیش بکشید تا دربارهاش ساعتها با هم حرف بزنید، دوستان و آشنایان را دعوت کنید و تا پاسی از شب مشغول گفتوگو باشید. - اگر با اتوبوس سفر می کنید دائما شاگرد راننده را صدا بزنید و از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را از او طلب کنید. اگر در اتوبوس فیلمی پخش میشود بلندبلند دربارهاش نظر بدهید، پایان فیلم را زودتر برای بقیه تعریف کنید یا شاگرد راننده را مجبور کنید فیلم را عوض کند.
- پشت سر راننده هی دست بزنید، بلند بلند آواز بخوانید و از دیگران بخواهید همراهیتان کنند. - اگر با قطار سفر می کنید از به هم زدن آرامش دیگران با سرکش های بی مورد به کوپه ها غافل نشوید و در راهروها انواع ورزشها خصوصا بارفیکس و دوی ماراتن رو انجام بدید. - اگر فرصت داشتید هر از گاهی کشیدن ترمز قطار را فراموش نکنید. - در اتوبوس یا هواپیما آنقدر صندلی تان را عقب ببرید که پشت سریها احساس زیرآوار ماندهها را تجربه کنند.
- هر نوع اوراق هویتی مثل شناسنامه، کارت ملی یا کارتهای مهمی مانند کارت سوخت، کارت اعتباری بانکی و حتی دفترچههای بیمه را در خانه جا بگذارید. - وقتی از خانه به قصد سفر راه افتادید، بعد از حدود یک ساعت به یاد بیاورید چمدانی مهم را جا گذاشتهاید و لازم است برگردید. - اگر خدای ناخواسته تصادف کردید در حالی که بقیه سعی میکنند آرامششان را حفظ کنند یا غش کنید یا هوار بزنید یا با راننده دعوا کنید و او را مقصر بدانید تا بیشتر مضطربش کنید. اگر خودتان راننده هستید، همین برخورد را با دیگران داشته باشید. - همیشه نفوس بد بزنید، مثلا وقت راه افتادن بگویید “من میدانم تصادف میکنیم” یا “یه حسی بهم میگه سفرمون خراب میشه” یا “فکر کنم این آخرین سفرمونه” و… پس از آن، هر وقت اتفاق ناخوشایندی میافتد عالمانه سرتکان بدهید که “مننننننن میدوووووونستم.”
- در جاده برای هیجان بیشتر با خودروهای دیگر کورس بگذارید و تا آنجا که میتوانید بوق بزنید. - اگر با اتوبوس سفر میکنید صبر کنید تا راننده در مکانی برای غذا توقف کند. در این شرایط ناگهان ناپدید شوید و مسافران را تا ساعتها داخل اتوبوس منتظر خودتان نگه دارید. - وسایل غیرضروری را بار کنید و با خود بیاورید، اما مسوولیت حملش را به عهده بقیه بگذارید. این لوازم میتوانند لباسهای مهمانی، کتابهایی که سالی یک بار هم به آنها نگاه نمیکنید، جاروبرقی، آبمیوهگیری و سشوار و اتو باشند. - طوری از امکانات محل اقامتتان استفاده کنید که انگار دیگر قرار نیست به آنجا برگردید یا دیگران در آن ساکن شوند. - هرگز با اعضای خانواده رو راست نباشید؛ مثلا اگر نظرتان را درباره اقامت در محلی میپرسند آنجا را تایید کنید و وقتی ساکن شدند، شروع به غر زدن کنید.
- لزومی ندارد لوازم شخصیتان را با خود به سفر ببرید. از مسواک و خمیر دندان و دمپایی تا شانه و لباسهای گرم همه در ساک دیگران یافت میشوند و میتوانید از آنها استفاده کنید. در مجموع منظورمان این است که لوازم دیگران را لوازم خود بدانید. - یا کم حرف باشید و پاسخ هیچکس را ندهید یا مثل رادیویی باشید که دکمه خاموشی ندارد آنقدر صحبت کنید که گوشههای دهانتان کف کند و آسایش همراهان را مختل کنید. این روش در اتوبوس فوقالعاده کارساز است. - از غذا، از هوا، از سر و وضع دیگران، از روزگار، از مردم و خلاصه از همه چیز ایراد بگیرید. - با خانوادههایی که در دیگر اتاقهای هتل، متل یا ویلاهای اطراف هستند، به بهانههای مختلف درگیر شوید. نگران هستید بهانه پیدا نکنید؟! اصلا جای نگرانی نیست. همیشه بهانهای برای گلاویز شدن یا به قول جوانها یقهگیری پیدا میشود.
- اگر گروهی سفر میکنید بچههای کوچک فامیل را بترسانید. مجبورشان کنید بیسر وصدا و دست به سینه، گوشهای بنشینند. اگر از شما سوالی کردند نشنیده بگیرید و خلاصه به آنها بفهمانید که دوستشان ندارید. - عکسها را خراب کنید. در عکس انداختن همیشه پاها را به سرها ترجیح بدهید. - تابع برنامهها نباشید، اگر دیگران میخواهند در محل اقامت بمانند شما اصرار کنید بیرون بروند و اگر میخواهند بیرون بروند بگویید مایلید در خانه بمانید. - در فعالیتهای گروهی شریک نشوید. اگر دیگران علاقهمند هستند بازی گروهی انجام بدهند یا به شکل گروهی خرید کنند، ظرفها را بشویند یا غذا را حاضر کنند، خودتان را از جمع جدا کنید. - در تقسیم مسوولیتها ثابت کنید عرضه هیچکاری را ندارید تا کسی جرات نکند وظیفهای را به شما بسپرد. با این روش هم کاملا بیکار میشوید و هم بار مسوولیتهای دیگران را سنگینتر میکنید. - جورابهایتان را نشویید و مسواک زدن را ترک کنید. در بیانی کلیتر میشود گفت رعایت بهداشت در سفر هیچ ضرورتی ندارد و هر چه کثیفتر باشید، بهتر و بیشتر میتوانید مسافرت را بهکام بقیه زهر کنید.
- تا جایی که میتوانید سیگار بکشید تا همراهان تان بفهمند هوای پاک معنایی ندارد! - اگر دارویی خاص و نایاب مصرف میکنید آن را جا بگذارید تا وقت همسفران با دنبال دارو گشتن در داروخانههای شهر مقصد بگذرد. - رفتارتان باید دقیقا برخلاف جمع باشد. وقتی آنها شاد هستند، سگرمههایتان را به هیچ وجه از هم نگشایید. وقتی غمگین هستند از ته دل بخندید و دست بیندازیدشان. - شما نباید همراه با دیگران بخندید بلکه باید به دیگران بخندید. خانوادههای دیگر را مسخره کنید. از نقاط ضعف آنها و بخصوص سر و وضعشان برای خندیدن بهره بگیرید. - خودخواه باشید. در سفر فقط باید به شما خوش بگذرد. مهم نیست دیگران چه شرایطی داشته باشند. بهترین جا در خودرو و محل اقامتتان و بهترین جزء غذا حق شماست.
- جای چمدانتان کجاست؟ روی تخت دیگران. - لجباز باشید. با همه چیز مخالفت کنید. اصلا لازم نیست به پیشنهادهای دیگران گوش کنید حتی میتوانید پیش از شنیدنشان مخالفتتان را اعلام کنید. - سفر بهترین فرصت برای انتقامجویی است. در مدت مسافرت، همه دلخوریهای گذشته با همسفران را در ذهنتان مرور کنید و بعد خرده حسابها را تصفیه کنید؛ مثلا شریک زندگیتان را یاد آخرین باری که با هم حرفتان شد بیندازید و به این ترتیب بحث و جدلها را از نو آغاز کنید. - ناخن خشکی، ویژگی تضمینشدهای برای خراب کردن سفر است. فکر کنید جیب ندارید. هرگز دست در جیبتان نکنید. اگر اعضای خانواده از شما پولی خواستند بگویید کارت اعتباریتان را جا گذاشتهاید یا پولهایتان را گم کردهاید.
آنچه از نظر گذراندید تنها نکاتی بود که در قالب طنز بیان شد و با آی کیوی بالایی که از شماها سراغ دارم مطمئنا سعی خواهید کرد با اجتناب از تمام روش های پیشنهادی، با یک برنامه ریزی شیک و مامانی سفری خوش را برای خودتون و همراهانتون رقم بزنید. اما از همه این موارد که بگذریم اصولا سفر خوب چیزیه حالا چه با اتومبیل شخصی باشه یا از نوع اتوبوسی یا قطاری یا کامیونی و یا هوایی که در اصل اون چیزی که مهمه شادابی روحیه ی شماست و انتقال انرژی های مثبت به خانواده تون، همراهانتون و همسفرانی که افتخار دیدار شما را در طول سفر دارند. امیدوارم دلاتون شاد، جیباتون پرپول و اگر با سواری مسافرت می کنید کارت سوختتون پر از بنزین ۱۰۰ تومنی باشه و تحت هر شرایطی اطمینـــان، آرامـــش و احتیــــاط رو فراموش نکنید.
سفرتون بخیر و شادی و دست حق نگهدارتون [ سه شنبه 4 بهمن 1390
] [ 17:1 ] [ احسان اشرفی ] یه عالمه جوک باحال و خنده دار جدید ۱۳۹۰* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر ساندویچفروشی داشته، یک روز یک بابایی میاد میگه: قربون یک ککتل بده، فقط بیزحمت توش گوجه نذارید. غضنفر میگه: آقا امروز گوجه نداریم، میخوای خیارشور نذارم؟!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر از طبقه صدم یه ساختمون میپره پایین، به طبقه پنجاهم که میرسه میگه: خب الحمدالله تا اینجاش که بخیر گذشت!!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میره لباس فروشی،میگه:ببخشید شلوار نخی دارید؟ یارو میگه:بله. غضنفر میگه: بیزحمت دو نخ بدین!!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میخ میره تو پاش، نمیتونه درش بیاره،کجش میکنه!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر داشته با رفیقش رو بوسی میکرده، رفیقش بهش میگه،غضنفر چرا گردنت بو میده؟!غضنفر میگه:آخه چند روزه هر کی میگو….میندازه گردن من!!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میره به یکی خبر مرگ مادرش رو بده، بهش میگه: یه شتری بود که در خونه همه میخوابید!؟ یارو میگه: خوب؟ میگه: این دفعه رو ننــــه تو خوابید!!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر کلیدش رو تو ماشین جا میذاره، تا بره کلید ساز بیاره زن و بچش دو ساعت تو ماشین گیر میکنن! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ازغضنفر میپرسن چندتا بچه داری؟ انگشت کوچیکشو نشون میده، میگه: هفت تا! ملت کف میکنن، میگن: بابا این که فقط یکیه! میگه: آخه دادم mp3 اش کردن! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میره مسابقه بیست سوالی، رفقاش از پشتصحنه بهش میرسونن که: جواب برج ایفله، فقط تو زود نگو که ضایع شه. خلاصه مسابقه شروع میشه، غضنفرمیپرسه: تو جیب جا میگیره؟ میگن: نه.غضنفر میگه: …ها! پس حتماٌ برج ایفله! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میره مسابقه بیست سوالی، رفقاش از پشتصحنه بهش میرسونن که: جواب خیاره، فقط تو زود نگو که ضایع شه. خلاصه مسابقه شروع میشه، غضنفر میپرسه: تو جیب جا میگیره؟ میگن: نه. غضنفر میگه: بابا این عجب خیار گندهایه! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میخواسته تو یک اداره دولتی استخدام شه، میبرنش گزینش. اونجا یارو ازش میپرسه: شما وقتی میخواین وارد مستراح شید، با پای راست وارد میشید یا با پای چپ؟! غضنفر هول میشه، میگه شما منو استخدام کنید، من با سر وارد میشم! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ماشین غضنفر رو تو روز روشن، جلو چشماش میدزدن، رفیقاش میدون دنبال ماشینه و داد میزنن: آااای دزد! بگـــیـــرینش! یهو غضنفر داد میزنه: هیچ خودتونو ناراحت نکنید.. هیچ غلطی نمیتونه بکنه! رفیقاش وامیستن، میپرسن: چرا؟غضنفر میگه: ایلده من شمارشو برداشتم.!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میافته تو چاه، فامیلاش سند میذارن درش میارن! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میره قنادی، میگه: ببخشید کیک هفتاد طبقه دارید؟! یارو میگه: نخیر نداریم. فردا دوباره غضنفر میاد، میپرسه: شرمنده، کیک هفتاد طبقه دارید؟ باز قناده میگه: نخیر نداریم. خلاصه یک هفته تمام هر روز کار غضنفر این بوده که بیاد سراغ کیک هفتاد طبقه بگیره و قناده هم هرروز جواب میداده که نداریم. آخر هفته قناده با خودش میگه: این بابا که مشتری پایس… بذار یک کیک هفتاد طبقه براش بپزیم، یک پول خوبی هم شب جمعهای بزنیم به جیب. خلاصه بدبخت قناد تمام پنج شنبه-جمعه رو میذاره یک کیک خوشگل هفتاد طبقه ردیف میکنه. شنبه اول صبح غضنفر میاد، میپرسه: ببخشید، کیک هفتاد طبقه دارید؟! یارو با لبخند بر لب میگه: بعله که داریم، خوبشم داریم! غضنفر میگه: قربون دستت، ۵۰۰ گرم از طبقه بیست چهارمش به ما بده! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر سرطان داشته، میره مشهد خودشو با قفل و زنجیر میبنده به پنجره فولادی و کلید رو هم قورت میده، میگه: تا شفا نگیرم نمیرم! بعد یک ساعت خبر میرسه که تو حرم بمب گذاشتن، غضنفر یک کم دست و پا میزنه، بعدِ یک مدت داد میزنه: یا حضرت ابوالفضل منو از دست این امام رضا نجات بده!!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر کارت تلفن میخره، عجالتاً اول میده پرسش کنن! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به غضنفر میگن یه معما بگو،میگه: اون چیه که درازه،زرده، موزه؟! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میره خواستگاری، اسم دختره غزال بوده ولی غضنفر قاط زده بوده، یک بند بهش میگفته آهو خانوم! خلاصه وقتی دختره میاد چایی تعارف کنه، غضنفر میگه: دست شما درد نکنه آهو خانوم! دختره شاکی میشه، میگه: بابا اسمه من غزاله نه آهوغضنفر میگه: ای بابا فرقی نداره… حیوون حیوونه دیگه! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر ادعای بیغمبری میکرده،رفیقاش بهش میگن: بابا همینجوری که نمیشه! باید بری چهل روز بشینی تو غار، تا از خدا برات وحی بیاد. خلاصه غضنفر میره، دو روز بعد با دست و پای شکسته و خونی مالی برمیگرده! رفیقاش میپرسن: چی شده؟! غضنفر میگه: ما رفتیم تو غار، یهو جبرئیل با قطار اومد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر بیهوا میاد تو اتاق، خفه میشه! غضنفر دنبال دزد میکنه، از دزده جلو میزنه! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر پسرشو میذاره دانشکده افسری، رفیقاش بهش میگن: بابا اینکه درسش خوب بود، میذاشتی دکتری، مهندسی چیزی میشد، غضنفر میگه: آخه میخوام وقتی درسش تموم شد باهم کلانتری باز کنیم! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر صبح از در خونه میاد بیرون، میبینه سر کوچه یک پوست موز افتاده، با خودش میگه: ای داد بیداد، باز امروز قراره بخوریم زمین.!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میره زیر ماشین، رفقاش با دمپایی میزنن درش میارن! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از غضنفر میپرسن: ببخشید ساعت چنده؟ میگه: والله تقریباٌ سه و خورده ای. میپرسن: ببخشید، دقیقاٌ چنده؟ میگه: دقیقاٌ هفت و سی و یک دقیقه! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میره پیتزا فروشی، میگه: ببخشید پیتزا بزرگ چنده؟ یارو میگه: ۲۰۰۰ تومن. غضنفر یکم بالا پایین میکنه، میگه: پیتزا متوسط چنده؟ یارو میگه: ۱۰۰۰ تومن. باز غضنفر یوخده با پولای جیبش ور میره، میگه: پیتزا کوچیک چنده؟ یارو میگه: ۷۰۰ تومن. غضنفر دست میکنه تو جیبش یک صد تومنی درمیاره، میگه: قربون دستت داداش، یک جعبه اضافه به ما بده! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زنِ غضنفر دو قلو میزاد،غضنفر میره صورت حساب بیمارستان رو حساب کنه،به یارو میگه:حاج آقا ارزون حساب کن هردوشو ببرم! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از غضنفر میپرسن تعطیلات کجا رفتی؟ میگه والا امام رضا طلبید رفتیم شمال!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر تو اتوبوس میگوزه همه بهش میخندن. اونم خوشحال میشه، میگه: اگه میدونستم اینقدر حال میکنین براتون میریدم! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
- بابای غضنفر میمیره، مجلس ختمش رفیقای غضنفر همه میان بهش تسلیت میگن. غضنفر خیلی احساساتی میشه، میگه: به خدا خیلی زحمت کشیدین تشریف آوردین، شرمنده کردین… انشالله ختم پدرتون جبران میکنم! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر خودشو میزنه به کوچه علی چپ، گم میشه * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از غضنفر میپرسن بنفش چه رنگیه؟ میگه: قرمز دیدی؟! آبیش! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر داشته رادیو پیام گوش میداده،گزارشگره میگفته: راه بهارستان به امام حسین بستهاست، راه انقلاب هم به امام حسین بستهاست… غضنفر میگه:باشه بابا بستس که بستس، دیگه چرا هی به امام حسین قسم میخوری؟! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر یه تیکه یَخو گرفته بوده بالا، داشته خیلی متفکرانه بهش نگاه میکرده. رفیقش ازش میپرسه: چیرو نگاه میکنی؟ غضنفر میگه: ایلده ازش آب میچیکه ولی معلوم نیست کجاش سوراخه! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به غضنفر میگن یک معما بگو، میگه اون چیه که زمستونا خونه رو گرم میکنه تابستونا بالای درختو؟! یارو هرچی فکر میکنه جوابشو پیدا نمیکنه، میگه: نمیدونم، حالا بگو چیه؟ غضنفر میگه بخاری! یارو کف میکنه، میگه: باباجان بخاری زمستونا خونه رو گرم میکنه ولی تابستونا چه جوری بالای درختو گرم میکنه؟ غضنفر میگه: بخاریِ خودمه دوست دارم بذارمش بالای درخت! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از غضنفر میپرسن کدوم اختراع برای جبران اشتباهات بشر ساخته شده؟میگه:محضر طلاق!! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میخواسته گردو بشکنه، گردو رو میذاره زیر پاش، با آجر میزنه تو سر خودش.! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میره بقالی،میبینه رو دیوار بزرگ نوشتن: علی با ماست! حسن با ماست! حسین با ماست! میگه: ببخشید اقا، شما ماست خالی ندارید؟! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر هر روز زنگ یک کلیسا رو میزده و در میرفته. آخر پدر روحانی شاکی میشه،یک روز پشت در کمین میکنه، تا غضنفر زنگ میزنه، خرشو میگیره و میپرسه چکار داری؟ غضنفر حول میشه،با تتپته میگه: ببخشید، عیسی هست؟! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به غضنفرمیگن چند تا بچه داری؟ میگه ۲ تا. میپرسن: کدومش بزرگتره؟ میگه: خوب اولیش! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میره ماه عسل، یادش میره زنش رو ببره! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر دوتا دزد میگیره، زنگ میزنه به ۲۲۰! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یه غضنفر میمیره. شب اول قبر ۶۲ تا فرشته میان سراغش. ۲تاشون سوال می کردن… « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یه غضنفر تو آینه عکس خودشو می بینه بعد می گه: ا…این چه آشناست ! بعد از « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به غضنفر می گن اگه دنیا رو بهت بدن چی کار می کنی می گه من فعلا می خوام « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر بابا ش میمیره هفتش خیلی شلوغ می شه واسه چهلم بلیط می فروشه « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به غضنفر میگن ترمز ABS چیه؟ میگه تو سرعت های زیاد و سر پیچ ها کار حضرت « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر آشغال میره تو چشماش سره ساعت ۹ میشینه دم در « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
پلیس به غضنفر: اینجا ماهیگیری قدغنه!!! غضنفر: ولی اینجا تابلو نزدین!!! « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میره کله پاچه فروشی، یارو بهش میگه: قربون چشم بگذارم؟ غضنفر میگه: نه « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر به دختره میگه بوس میدی؟ میگه نه! غضنفر میگه به جهنم بخاطر خودت گفتم من « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میره پرنده فروشی طوطی بخره یه جغد میکنن تو پاچش. میاد خونه بعد یه « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به غضنفر یه ماشین می دن که فرمونش سمت راست بوده بعد یه مدت ازش می پرسن « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
. غضنفر داشته کباب درست می کرده می بینه یه گربه داره نگاه می کنه داد می زنه آی « غضنفر می ره هیئت راش نمی دن خودش می ره هیئت می زنه هیچکس رو راه نمی ده « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر عاشق خدا می شه کعبه می کشه از توش تیر رد می کنه « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یک بار یک غضنفر زنگ میزنه تاکسی تلفنی میگه اقا ماشین دارید. مردی که پشت تلفن « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر باباش میمیره میخواسته خاکش کنه جو میگیرتش باراندازش میکنه « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر می ره توالت افتاب رو می شکنه یکی می گه چرا افتابه رو شکوندی؟ « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
.. یه ایرونی، یه آلمانی، یه اسپانیایی و یه غضنفر « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر رو برق ۳ فاز می گیره پرت می کنه بلند می شه می گه: « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر می ره جبهه بعد از ۲ روز برمی گرده.میگن چی شد اینقدر زود برگشتی؟ « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
. غضنفر واسه رفیقاس خالی می بنده می گه: من هر دو هفته یک بار می رم ژاپن. « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر میره تو خیابون می بینه نوشته: سیو همان سیب است… « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر پتروس فداکارو با دهقان فداکار قاطی می کنه « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر سفره دلش رو واسه دوستش باز می کنه توش پر از نون بربری بوده…. « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به غضنفر می گن شما ایمیل دارین؟ می گه نه خیلی ممنون « * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر تو جوی آب تف میکنه میره دنبالش پاشو بگذاره روش * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
. غضنفر کدو تنبل میخره میگذاردش کلاس تقویتی [ سه شنبه 4 بهمن 1390
] [ 16:59 ] [ احسان اشرفی ] |